سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

90/3/28
10:7 ص


دو تا دانشجو پزشکی داشتن تو خیابون میرفتن، می‌بینند جلوشون یه یارو داره گشاد گشاد راه میره.‌یکیشون میگه: این بابا بواسیر داره. ‌اون یکی میگه: نه این آپاندیسشو عمل کرده. خلاصه هی با هم بحث میکنن ولی به هیچ نتیجه ای نمیرسن، میگن بریم از خودش بپرسیم. میرن به یارو میگن: آقا ببخشید، ما دیدیم شما اینجوری راه میرین، با هم شرط بندی کردیم،‌من میگم شما آپاندیستون رو عمل کردین ولی رفیقم میگه شما بواسیر دارین. یارو میگه: هرسه تامون اشتباه کردیم! منم اول فکرمی‌کردم گوزه، ولی نامرد، ان بود



یارو میره دیوونه خونه میبینه همه تو صف واستادن دارن یکی‌یکی تو یه سوراخه نگاه میکنن بعد دوباره میرن ته صف وامیسن. یارو کنجکاو می‌شه ببینه تو سوراخه چه خبره، خودش هم میره تو صف وامیسه و تو سوراخه رو نگاه میکنه هیچی نمیبینه، یه بار دیگه تو صف وامیسه بازم هیچی نمیبینه،‌از یکی میپرسه: شما چی رو نگاه میکنین؟ من که هر چی نگاه میکنم هیچی نمیبینم. یارو بهش میگه: برو بابا دلت خوشه! ما دو ساله داریم این تو رو نگاه میکنیم هنوز هیچی نمیبینیم، تو میخوای با دو بار نگاه کردن چیزی ببینی؟!


  

90/3/28
10:7 ص

مسئولین یک موسسه خیریه متوجه شدند که وکیلی پولدار در اصفهان زندگی می کند و تاکنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است. پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه : آقای وکیل ، ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که الحمدالله از درآمد بسیار خوبی برخوردار هستید ولی تاکنون هیچ کمکی به خیریه نکرده اید. نمی خواهیددر این امر خیر شرکت کنید.
وکیل میگه : آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردند ، متوجه شدند که مادرم بعد از یک بیماری طولانی سه ساله ، هفته ی پیش درگذشت و در طول آن سه سال ، حقوق بازنشستگی اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی داد ؟
مسئول خیریه با کمی شرمندگی: نه نمی دانستم خیلی تسلیت می گویم.
وکیل : آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید ، فهمیدید که برادرم در تصادف هر دو پایش را از دست داد و دیگر نمی تواند کار کند و زن و بچه دارد و سال هاست خانه نشین است نمی تواند از پس مخارج زندگیش براید؟
مسئول خیریه با شرمندگی بیشتر : نه نمی دانستیم ، چه گرفتاری بزرگی...
وکیل : آیا در تحقیقاتشان متوجه شدند که خواهرم سال هاست که در یک بیمارستان روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تامین هزینه های درمانیش قرار دارد؟
مسئول خیریه که کاملا شرمنده شده بود گفت : ببخشید ، نمی دانستیم این همه گرفتاری دارید.
وکیل : خوب حالا وقتی که من به اینها یک ریال کمک نکرده ام ، شما چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟


  

90/3/28
10:7 ص

غضنفر از تاکـ.سی پیاده می شه درو محکم می بنده، می گه: پدر سگ خودتی.
راننده میگه: من که چیزی نگفتم.

غضنفر می گه: بعدا که می گی

=============================================
غضنفر جونش به لبش میرسه، تف می‌کنه می‌میره

=============================================

غضنفر سر سفره داد می زده می گفته: بربری بدین! بربری بدین!
بهش میگن چی شده؟ ، میگه: آب تو گلوم گیر کرده
=============================================



  

90/3/28
10:7 ص

!!! ... وضعیت قرمز ... !!!



به علت تغییر شیوه نگرش به همه چی !  فعلا بیخیال چرت و پرت نوشتن شدیم !

(الان حالم از هرچی طنز به هم می خوره  !  اه اه اه )

.

.

.

ولی برمی گردم  !

شاید وقتی دیگر !


  

90/3/28
10:7 ص

این منم دادا ( a )
اینم شومایی ( A )
گرفتی مطلبو ؟
دادا منظورم اینه که کوچیکتی



علف زیر پاتیم.

یه وقت خر نشی بخوریمون!!!



هی لوتی سه راه بیشتر نداری:

1ـ با من باشی

2- با تو باشم

3- توافق کنیم که با هم باشیم!




کریستال

حشیش

تریاک

هروئین

شیشه

کراک


.

.

همه اینا رو میشه ترک کرد ولی تو رو نمیشه ترک کرد

معتادتیم رفیق!!!




پی پیتیم سیفونو بزن فناشیم



باد معدتیم فشار بیار هوا شیم




  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
ماهرفرهودی[0]
 

این مطالبی که دروب می خوانتیدبهترین مطالب اند سعی کنید با بتوانیدازمطالب استفاده بهینه را داشته باشیدباتشکرماهرفرهودی مدیریت وب


لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
صفحه‌های دیگر

ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ